شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

درد دل

کارم از نصیحت و اینکه واسم حرفای قشنگ قشنگ بزنن یا بگن اینایی که میگی   

درست نیست و فکرت اشتباس گذشته

دیروز خیلی دلم گرفته بود همیشه آدم صبوری هستم که اگه نبودم با مشکلات و محدودیتهایی که داشتم به اینجا نمیرسیدم اما گاهی بدجوری فشارهای روم غیرقابل  تحمل میشن مخصوصا اگه نزدیک ترین افراد بهم به جای اینکه بهم روحیه بدن ته دلمو خالی کنن

خیلی دلم میخواد میشدم مث صفورای دو سال پیش عاشق و پر انگیزه واسه زندگی اما حیف که دیگه آدمی که اون موقع بود الان دیگه نیس واسه پیشرفت من هر کاری  

از دستش برمیومد انجام میداد حیف که به دلایلی همه چیز تموم شد همش هم تقصیره   

سنت دست و پاگیری بود که خودمون واسه خودمون ساختیم

حامی و پشتیبان داشتن خیلی میتونه توی پیشرفت به آدم کمک کنه حتی یه کسی که با حرفاش بهت روحیه بده

اما متاسفانه محدودم کردن نمیدونم تا کی میتونم تنهایی دنبال چیزایی باشم که دوست دارم نمیدونم تاکی میتونم تحمل کنم و نمیدونم تا کی امکانشو دارم که تنهایی پیش برم

گناه من چی بود شاید گناهه من گناه نکردن بود

کاش دوستداشتنت توش حس خودخواهی نداشت گفتن دوستت دارم خیلی آسونه اما فقط وقتی ارزش داره که این دوست داشتنو عملی نشون بدی

کاش مهربون بودن ابراز علاقت فقط واسه روزایی که همه چیز خوب و اوکیه محدود نباشه

کاش اینو درک میکردی که آدما توی روزای سختی میتونن علاقه ی واقعیشونه نشون بدن

کاش یه ذره فقط یه ذره دل من و چیزایی که واسم مهمه و دوست دارم واسه تو هم مهم میشد

هرچیزی که دوست داشتم حالا ازش زده شدم چون نتونستم با تو بهشون برسم بقیه رو هم که بدون تو اومدم جلو تنها پیش رفتنشون گاهی فشار بدی روم میاره بقیشون هم تبدیل شده به رویا

کی مث من از زندگی سیره؟؟؟؟

دنیای پوچ

اینروزا همه چیز حالت عادی خودشو داره از روزی که تعطیل شدم دیگه از خونه  

بیرون نرفتم اتفاقا دلمم میخواد همینجا بمونم

هنوزم تنهایی رو ترجیح میدم نمیشه زندگی رو کات کرد و این اذیتم میکنه

حرفات آرومم نمیکنه اصلا دیگه هیچی مث قدیم نیس همه چیز بد شده

بدیش اینه که تکراری و زشت شده اینقد تکراری که پوچ بودنش کاملا حس میشه

دلم واسه یه ذره عاشقی یه ذره شده

دلم واسه سال 88 یه ذره شده

داشتن تو حتی توی خیال قشنگ بود حیف شد حیف حیف حیف

روحم داغونه و از حرفای پر از پریشونیم کامل مشخصه

پستام واسه سه نفره مختلفه این تویی که میگم شامل سه نفر میشه کسی که همه چیز  

باهاش شروع شد کسی که همه چیز باهاش تموم شد و کسی که بین این شروع و  

پایان بیشترین نقش و بدترین ضربه رو زد

دیگه دنبال تغییر زندگی نیستم همه چیز شده خاکستری و من حتی میل به رنگی  

کردنش  

هم ندارم چون مث کسی هستم که همه کار کرده و آخرش دوباره رسیده سره خونه  

اول حتی دیگه دلم نمیخواد باهات حرف بزنم چون هیچی عوض نمیشه

احساسم نمرده اما خیلی عوض شده احساس عشق و علاقه تبدیل به نفرت و بی  

تفاوتی شده دیگه هم نمیخام تبدیل به عشق بشه چون میشم یه احمق به تمام معنا  

همون چیزی که بودم

حماقتی که من کردم و اینکه نمیشه خودمو سرزنش کنم چون تقصیره خودم نبود  

تقصیره روزگار و دنیایی بود که همه چیزش مسخره و پوچ و بی معنیه

حیفه اونهمه احساس و هیجان این دنیا ارزش هیچ دلبستگی ای نداره مخصوصا اگه  

دلبسته ی یه موجوده انسان نما بشی

بی صبرانه منتظره کات شدن زندگی تو این دنیام

حسای خوبشم ارزونیه تو

نگفته های خاک گرفته ی من

دلم میخواد یه دوست داشته باشم یه همصحبت یه نفر که بشه همه نگفته هامو بهش  

 بگم یه نفر که درکم کنه یه نفر که تنهاییهامو پر کنه بدون اینکه فکر بدی تو سرش باشه 

 ازین دنیای مجازی خوشم میاد بهتر از دنیای واقعیه یه خوبیش اینه که کسی مخاطبته  

 بدیهاشو نمیبینی وقتی باهاش حرف میزنی مهربونه حتی به ظاهر هم که شده باهات  

 خوبه و حرفای قشنگی میزنه واسه چند دقیقه هم که شده میتونه آرومت کنه هر چند  

 این آرامش حبابیه اما تورو از بدیهای دنیای واقعی دور میکنه 

 تنهایی رو اصلا دوست ندارم اما گاهی مجبوری بین دله شکسته و تنهایی .. تنهایی رو  

 انتخاب کنی  

  بعضی رابطه ها حیف میشن مث رابطه ی منو تو  

 همیشه هر چقد زمان میگذشت دلم واسه دوره ی قبلیه زندگیم تنگ میشد اما الان دو  

 ساله که دلم دیگه تنگ نشده درست از موقعه رفتن تو و ناامید شدن از تو  

 پ.ن:اگه واست سوال شده مخاطب نوشته هام کیه بهت میگم هیچکس چون این (تویی) 

  که باهاش اینجا حرف میزنم در حال حاضر وجود نداره چیزایی که واسش مینویسمو  

 نمیخونه  

 اما کاش میدونست چقدر بهش نیاز دارم کاش از اوله رابطمون میفهمید که چقد  

 عاشقش بودم و بهم خیانت نمیکرد تا امروز اینقدر حالم پریشون نمیبود اینقدر نوشته  

 هام سرد و پر از ناامیدی نمیبود 

 اون کسی که عاشقش بودم الان ظاهرن هست اما واسم مرده چون اون عشق بدون  

 قید و شرط از بین رفته چون دیگه حالا خیلی زود ازش بدم میاد و ازش خسته میشم  

 همون کسی که واسش جون میدادمو همه زندگیم بود 

 دوره ی عاشقیه من تموم شده اگه بازم از احساسم بگم حبابی و زود گذره دوستت دارم  

 اما عاشقت نیستم چون بهت اعتماد ندارم چون بهم بد کردی چون اون اتفاقی که نباید  

 میفتاد افتاد هر چند که ازون اتفاق مدتهاس که گذشته اما از ذهنم پاک نمیشه چون توقع  

 خیانت ازت نداشتم وقتی تا پای جون باهات بودم  

 

ای بهترین حالت عاشقی کاش همه چیزو خراب نمیکردی

خیلی وقت بود که از نت دور بودم دلم واسه وبلاگم تنگ شده بود 

اما حالا که به وبلاگم رسیدم از اون موقعهاست که حرفی واسه گفتن ندارم  

 

همه چیز داره یه سیر معمولی و آروم رو طی میکنه فقط یه شب که بعد مدتها باهات   

رفتم بیرون واسم دوستداشتنیه و متفاوت شده تقصیره خودمونه آخه بعد اینهمه مدت که 

  باهمیم این اولین باری بود که با هم رفتیم کافی شاپ البته یه عقیده ای دارم اونم اینه  

 که وقتی یه چیزی کم باشه ارزشش واسه آدم بیشتر میشه و زیاد بودنش باعث میشه  

 دلتو بزنه 

  

یه چیزی رو خوب فهمیدم اونم اینه که اگه گاهی از همه دنیا بدم میاد واسه اینه که  

تفریحی ندارم واسه اینه که زندگیم محدود شده به چندتا موضوع و تفریحی بینش  

نیست آخرین باری که رفتم مسافرت ده سال پیش بود آخرین باری که رفتم بیرون  

شهر و پیکنیک ۴ ماه پیش بود اونم چه پیک نیکی که همه ی کسایی که باهام بودن  

هنوز نرسیده میخواستن برگردن و اتفاقایی افتاد که فهمیدم تو خونه بشینم بهتر از  

بیرون رفتن با...