شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

خاطر خواهی

توو اوج تنهایی چشم باز میکنی میبینی یه عاااااااالمه خاطرخواه داشتی و داری اما  

 هیچکدوم اونی نیستن که تورو آروم کنن اونی نیستن که وقتی پیششی احساس آرامش  

 کنی اونی نیستن که بتونی بهش بگی عشقم بهش بگی دلیل زندگیم . 

چون هرجوری که باشن دیر یادشون میاد که تو رو از تنهایی در بیارن وقتی یادشون 

 میاد که دیگه نیستی که دیگه رفتی .... 

رفتی دنبال یه راه چاره ی دیگه وقتی با اشکات باهاش حرف میزدی یادش نبود اون  

موقع وقتشه که آرومت کنه وقتشه که بهش بفهمونی هستی ...  

 

حالا که رفتی میاد سراغت اما نمیدونه که دیگه خیلی دیر شده خیلی چیزا عوض  

شده ...

 

خودتم که خاطرخواه یکی میشی جز دلتنگی و عذاب چیزی واست نمیمونه