نمیدونم اشکال از کجاست اما نوروز امسال و تعطیلاتش اصلا مثل سالهای
قبل واسم جذاب و خوشحال کننده نیس اصلا حس انجام هیچ کاری رو ندارم
حتی ازینکه تعطیلم و میتونم خوش بگذرونم هم استفاده نمیکنم و خوشحال نیستم مثل
بقیه روزهایی که گذشت واسم کسل کننده ست و یه جورایی مثل همونها فقط دارم
تحملش میکنم
سالهای پیش همیشه از این تعطیلات لذت میبردم و شاد بودم اما امسال حال و هوام
مثله روزهای قبل شده و اصلا عجیب دمقم و نسبت به همه چیز بی اهمیت ...
با اینکه میدونم نوروز که تموم شه دوباره یه عالمه کار میریزه سرم و وقتی واسه
استراحت و خوش گذرونی نمیمونه اما بازم هیچ حسی ندارم که بخوام خوشحال
باشم و از این فرصت واسه تفریح یا حتی استراحت استفاده کنم!!
خیلی بده که نه انگیزه ای دارم و نه دلخوشی ای اما فقط مثل یه آدم آهنی تلاش
میکنم فقط واسه اینکه روزهام پر بشن واسه اینکه زنده ام و نمیشه هیچکار نکنم!
کاش میشد به خدا بگم:خسته ام میخوام بخوابم دیگه بیدارم نکن....
آره وافعا دیگه هیچ حسی نبوده ، زندگی خسته کنند شده
ای کاش بتونیــــم ....
بــه بـــــودن هـــا ، دیـــر عـــادت کنیم... !
و بــه نبــودن هـا ، زود ...!
آدم هــا نبـــودن را بهـتر بلـدنـــد !!
دنیا بازیهایت را سرم در آوردی... گرفتنیها را گرفتی... دادنیها را " ندادی "... حسرتها را کاشتی... زخمها را زدی ... دیگر بس است... چیزی نمانده ... بگذار آسوده بخوابم ... محتاج یک خواب بی بیدارم.. دردمو به کی بگم کی میشه مرحم زخم دل زخمیم! طاقت این زندگی رو ندارم....