شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

دنیای سرد ام

دوباره بلافاصله بعد فارغ التحصیلی دانشگاه قبول شدم  

گواهینامه هم با امتحان اول قبول شدم  

اما دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه دیگه از ته دل نمیخندم کسی که پر از انرژی بود و دنبال لذت و  

آرامش حالا دیگه حتی دلیلی واسه زندگی نداره حتی نمیدونه داره واسه چی ادامه میده  

یه آدم گوشه گیر و منزوی که به همه چیز بی تفاوته و دیگه حسی مثل دوست داشتن واسش  

غریبست چون همیشه هر چیزی رو که دوست داشت زدن توی سرش و به همه علایقش توهین  

کردن اینقد کوچیکش کردن خردش کردن که حس میکنه همه وجودش بی دلیله  

مثل یه روبات که اگه داره کاری هم انجام میده رو اجبار دیگرانه کاری رو از روی اختیار و  

علاقه نمیذارن انجام بده  

حتی دیگه دلم برای چیزی تنگ نمیشه روز به روز بدتر میشه بدون اینکه بشه کاری کرد براش 

ضغیف شدم دارم از بین میرم نمیبینی حیف که هیچوقت نخواستی ببینی 

زندگیم توی پوچی غرقه  

اینهمه بدی رو حتی نمیشد تصور کرد  

کاش میشد برم حالا که انصراف دادنی در کار نیست حداقل دور بشم اینقد دور که دیگه حتی نقطه  

ی سیاهی هم ازت دیده نشه  

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:01 ب.ظ

آخه من چیکار کنم با
این دل بی کس و تنها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد