شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

بعد یه سال اومدم دوباره بنویسم ولی وقتی پست هامو میخونم میبینم فقط زمان گذشته اما حال من همونه شایدم بدتر 

هرچی پیش میرم بیشتر بهم ثابت میشه ک هرچی بیشتر تلاش کردم  فقط خسته تر شدم و چیزی جز باختن واسم نموند

انگار هرچی بیشتر دست و پا میزنم خودمو نجات بدم بیشتر غرق میشم 

هرکاری کردم واسه بهتر شدن یا حداقل واسه رسیدن به یه تعادل که فقط بشه راحت تر گذروند 

هرروز داره میاد و میره فقط داره عمرم میره ولی هیچ اتفاق خوشایندی نیس هرکاری کردم واسه رسیدن به این حالت خوشایند اما بازم تهش فقط حسرت بود و حس اینکه همه ی زندگیمو باختم انگار نه چیزی واسه از دست دادن دارم نه چیزی برای بدست آوردن سخته بعد از یه تلاش نفس گیر و پر امید برسی به یه نتیجه ی پوچ دقیقا واسه هیچی اینهمه تلاش کردی


پ.ن:اینقد توی بی حوصلگی و بی انگیزه بودن غرقم که کوچیکترین کارای روزمره حتی واسه سرگرمی هم واسه یه کوهه