بعد یه سال اومدم دوباره بنویسم ولی وقتی پست هامو میخونم میبینم فقط زمان گذشته اما حال من همونه شایدم بدتر
هرچی پیش میرم بیشتر بهم ثابت میشه ک هرچی بیشتر تلاش کردم فقط خسته تر شدم و چیزی جز باختن واسم نموند
انگار هرچی بیشتر دست و پا میزنم خودمو نجات بدم بیشتر غرق میشم
هرکاری کردم واسه بهتر شدن یا حداقل واسه رسیدن به یه تعادل که فقط بشه راحت تر گذروند
هرروز داره میاد و میره فقط داره عمرم میره ولی هیچ اتفاق خوشایندی نیس هرکاری کردم واسه رسیدن به این حالت خوشایند اما بازم تهش فقط حسرت بود و حس اینکه همه ی زندگیمو باختم انگار نه چیزی واسه از دست دادن دارم نه چیزی برای بدست آوردن سخته بعد از یه تلاش نفس گیر و پر امید برسی به یه نتیجه ی پوچ دقیقا واسه هیچی اینهمه تلاش کردی
پ.ن:اینقد توی بی حوصلگی و بی انگیزه بودن غرقم که کوچیکترین کارای روزمره حتی واسه سرگرمی هم واسه یه کوهه
فیلم "طعم گیلاس" کیارستمی رو ببین