شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

طاقت ندارم.......

  دوست دارم از عشقی واقعی بخوانم ، از عشقی واقعی سخن بگویم . 

 

   اشکهایم سرازیر می شود زیرا که این عشق واقعی را نمی بینم .   

 

                     

 

   دلم می خواهد پرواز کنم اوج بگیرم و از این بی عشقی  دور شوم....... 

   می خواهم از تنهایی خویش فرار کنم اما ......... 

 

    اما افسوس که فرار از تنهایی روبرو شدن با عشقی خیالی است .  

 

   دیگر طاقت ندارم...................... 

نظرات 19 + ارسال نظر
ملیکا دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:40 ب.ظ http://www.melisa.blogfa.com/

سلام دوست عزیزم
مرسی که به من سر زدی
شعراتم قشنگن
و به دل می شینن
امیدوارم که موفق باشی
اصولا کسانی که رشته دبیرستانیشون ریاضی فیزیک بوده تجربه ثابت کرده تو همه چیز موفق ترن.......................

همون همیشگی دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:55 ب.ظ http://parsamahdi.blogfa.com

سلام عصر بخیر
زندگی انسانها بدون عشق معنی ندارد
البته بستگی داره عشق را درچی تفسیر کنی
عشق مادربه فرزند
عشق زن به شوهر
عشق های خیابانی که بدترین نوع اونه
عشق هایی کزپی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود
عشق واقعی را می شه عشق به خداوند وبالعکس عشق خدا نسبت به بنده هاش تفسیر کرد
البته این نظر شخصی منه
بهرحال انسان بدون عشق تهی است وبدون عشق زندگی بی معنی است
عشق به تنهایی نیز یه نوع دیگه هست
واقع بینانه باید عشق ورزید.........
موید باشید

مهکامه دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ب.ظ http://www.mahkames.blogfa.com

آخ الهییییییی
چرا گلم؟

مهدی سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:16 ق.ظ http://parsamahdi.blogfa.com

سلام-صبح بخیر- ممنون از حضورتون واظهار لطفتون
ازاسمان یک سبد ستاره بچین ودرجیبت بگذار
تا شب های تنهایی ات را روشن کند
آرزوهایت مثل ستاره است
تازمانی که دلت سرشار ازامید باشد.
موفق باشی- منتظرتون هستم

ملیکا سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 ق.ظ http://www.melisa.blogfa.com/

سلام عزیزم
کاملا موافقم
من با نام شاعرانه شما رو لینک می کنم.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:38 ب.ظ

عزیزم طاقت نداری پاشو بیا پیش خودم. خودم حالت رو خوب می کنم.
به من میگن استاد حال خوب کن.
اگه طالب بودی یه ایمیل بزن دو نفری صفا کنیم.
عشق است جمال تو

تنهاترین تنها سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:53 ب.ظ http://www.omramtoei.blogfa.com

سلام سلام

چطوری خوبی!!!

امیدوارم خوب باشی!

میگما!!!

میگمااااا!!!!

میگمااااااااااا!!!!

وایسا میگم خوب!!!!! [تشویش][تشویش]

میگم!!!!!

یه سر به من بزن!!!! [تشویش]

خوب خودم میگم!!! [تشویش]


آپییییییییییییییییییییییییییییدمممممممممممممممم

آپم آپم


بدو بیا دیر نکنی منتظرم

[نیشخند][نیشخند][نیشخند]


[گل][گل][بدرود]

سعید چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:31 ق.ظ http://sa-sa-sa-88.blogfa.com/

صفحات زندگی آدم تا یه جایی سفیده...

بی هیچ حرفی و کلمه ای...

درست مثل کاغذ سفیدی که روی میز جلوت میزاری...

و ساعتها بهش خیره میشی...

تا بلآخره داستانتو شروع میکنی...

مهم نیست کی شروع میکنی و چقدر مینویسی...

مهم اینه که بلآخره بنویسی...

و چقدر خوشبختن آدمایی که دیر یا زود ...

صفحات خالی زندگی شونو از کلمات پر میکنن......

منم صفحات زندگیمو پر کردم از کلمات....

کلماتی مثل..........

عشق
عشق به تو ای خدای جهان آفرین
تو که مرا آفریدی
چرا که
انسان بدون عشق نبود
و خدا نیز انسان را بدون عشق نیافرید
ای خدا خودت
هوای من و آیلار جونو داشته باش

سعید چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:34 ق.ظ

مردم اشتباهات زندگیشان را روی هم میگذارند و غولی به نام تقدیر میسازند تقدیر به شانس و اقبال بستگی ندارد بلکه به انتخاب خود ما وابسته است ما خود تقدیرمان را هر روز و با افکاری که به انها می اندیشیم رقم میزنیم یک فکر اگر به طور مداوم در ذهن نگه داشته شود سرانجام ما را به عمل وا می دارد عمل نیز وقتی تکرار شود به صورت عادت در میآید و این عادات ماست که شخصیت ما را می سازد شخصیت فرد هم تقدیر او را تعیین میکند اگر بخواهیم که تقدیر خود را تغییر دهیم باید از افکارمان شروع کنیم یعنی پیش از هر چیز افکارمان را تغییر دهیم باید ذهن را از تمامی آلودگی ها یی که طی سالها در آنجا رسوب کرده است پاک کنیم آلودگی هایی چون شهوت - نفرت - تعصب - غرور - خود خواهی - خساست - آز - نخوت - حسادت - غبطه - بدخواهی - ترس ـ اظطراب ـ افسردگی - ناامیدی و ----- و در عوض ذهن خود رااز عشق - سرور - پاکی - دعا -دلسوزی - یاری - شکوفایی و موفقیت پر کنیم سالم ترین انسان کسی است که موفق ترین افکار را دارد
....
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. پشت سر هر آنچه که دوستش می داری.
و تو برای اینکه معشوقت را از دست ندهی، بهتر است بالاتر را نگاه نکنی. زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند.
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی، اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح، خدا چندان کاری به کارت ندارد. اجازه می دهد که عاشقی کنی، تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی، خدا با تو سختگیرتر می شود. هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر، بیشتر باید از خدا بترسی. زیرا خدا از عشق های پاک وعمیق و ناب و زیبا نمی گذرد، مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند.
پشت سر هر معشوقی، خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق برمی داری، خدا هم گامی در غیرت برمی دارد. تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر.
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان، خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد و معشوقت را درهم می کوبد؛ معشوقت، هر کس که باشد و هر جا که باشد و هر قدر که باشد. خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد.
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است. ناامیدی از اینجا و آنجا، ناامیدی از این کس و آن کس. ناامیدی از این چیز و آن چیز.
..........

سعید چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:34 ق.ظ

تو ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست. و برآنی که شکست خورده ای و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را تلف کرده ای.
اما خوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای از عشقت، حتی قطره ای هم هدر نرفته است. خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است.
خدا به تو می گوید: مگر نمی دانستی که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟ تو برای من بود که این همه راه آمده ای و برای من بود که این همه رنج برده ای و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای. پس به پاس این، قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم. و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند.
*
فردا اما تو باز عاشق می شوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر. تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر.
راستی اما چه زیباست و چه باشکوه و چه شورانگیز، که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است.

سعید چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:37 ق.ظ

سلام
دوست خوبم
بی ادبی منو ببخشین
که بدون دعوت اومدم
وبراتون کامنت می ذارم

عشق همان چیزی است که بیش تر از هر چیز داشتنش را دوست داریم...و بیش تر از هر چیزی دادنش را دوست داریم...و هیچ کس در نمی یابد که عشق همان چیزی است که همواره داده می شود و پذیرفته نمی شود.



و منهم

به معجزهء عشق ایمان دارم .

ماندگاری معجزهء عشق به میزان عشق بستگی دارد ،

هرچه عشق عمیق تر باشد معجزه اش ماندگار تر است .

بعضی عشق ها کوتاه اند و زودگذر و اعجاز آنها همچون ید بیضای حضرت موسی به زمانی خاص اختصاص دارد ...

و عشقِ خدا ، معجزهء جاویدان زندگی است . همچون قرآن حضرت خاتم .

من آرزو می کنم تا هر روزتان سرشار از معجزه باشه ، و عشق به خدا روز به روز در قلبتون بیشتر بشه .



سعید چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:53 ق.ظ http://sa-sa-sa-88.blogfa.com/

چیزی گم نکرده ای که بخواهی پیدایش کنی...

تو دچار فراموشی شده ای!فقط یابد به یاد بیاری...

چیزی جاودان در درون تو نهان است...

چیزی فنا ناپذیر و الهی....

سفر باید کرد ولی نه به دور دست ها....

(حتی نمیخواهد از خونه بری بیرون سفری درونی)

در سکوت بنشین...

کمی به آسمان درونت بنگر...

کمی آرام باش!کمی به ذهنت تنهایی و سکوت هدیه کن!
...

سعید چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:58 ق.ظ http://sa-sa-sa-88.blogfa.com/

خدایا ...
خود تو بودی ... خود تو ... که وقتی سرشار بودم از نفرت و آزار ...

یادم دادی دوست داشتن را

که چگونه دوست بدارم و به بهانه ای زندگی کنم

و چه شیرین به من چشاندی طعم این واژه را

که تنها یک واژه نیست وقتی می گویی " دوستت دارم ..."

که دنیای تو همین دوست داشتن است ...

زندگی می کنی با دوست داشتنت ... و چقدر خوشبختی ...

خدایا

دوستت دارم

دوست دارم ...

ملیکا چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:08 ق.ظ

سلام دوست گلم
مرسی که من رو لینک کردی مطمئن باش که همیشه بهت سر می زنم..........................................................

پرستیدنی چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:24 ق.ظ http://deeba.blogsky.com

یعنی الان واقعا تنهایی ؟
حتی اگه توی یه جزیره هم باشی بازم تنها نیستی
یه کمی دوروبرتو نگاه کن
افکارت
انگیزه هات و همه چیتو تحت تاثیر قرار میده
تو تنها نیستی
هرگز

مهدی چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ق.ظ http://parsamahdi.blogfa.com

فرق است بین دوست داشتن وداشتن دوست

دوست داشتن امری لحظه ای است

ولی داشتن دوست

استمرار لحظه های دوست داشتن است

سعید چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:33 ب.ظ




تو کیستی که توقع داری

با بخشیدن چیزی دنیوی

پول ونان ولباس وسرپناه .

دیگران روح خود رادربرابرت برهنه سازند؟

بخشش

خود رابا آنچه که می بخشد.

تحمل نمی کند.

بخشش

فقط خود رادراختیار می گذارد

وخرسند است.

بخشش

خود راوام دارکسی می داند که او راپذیرد.

نخست خود سزاواربخشیدن شو.

چنان خالی شو که نسیم رحمت

شایسته ات ببیند.

ازمعبرجان تو بگذرد

وجان دیگران را مصفا کندتو باید نگران

این موضوع راباشی که آیا اساسا شایسته آن

هستی که بخشنده باشی یا نه.

زیرا به راستی این زندگی ست که می دهد

واین زندگی ست که می ستاند.

تویک واسطه ای

توشاهدی بیش نیستی.

زندگی ست که به تو زندگی می بخشد.

درحالی که تو بیهوده گمان می کنی این توهستی که

می بخشی



چگونه ممکن است ذاتی که خود هستی ندارد

هستی بخش شود؟

چگونه ممکن است تویی که عین فقر ونیازی

بخشنده باشی؟



تو برهنه به دنیا آمده ای

وبرهنه ازدنیا می روی.

تو به همان میزان که به خود به دنیا آورده ای.

باخود ازمیان عریانی تولد وعریانی مرگ

نقش واسطه رایفا می کنی.

توهیچ چیزی نداشته ای

هیج چیز نداری

وهیچ چیزنخواهی داشت.

همه چیز به هستی تعلق دارد.

مالک حقیقی . هستی ست .

چند روزی چیزی رابه تو امانت می دهد

سپس پس می گیردو روانه ات می کند

کسی که ازفهمی ژرف برخوردار است.

خود راوسیله ای می داند دردست زندگی

تا زندگی به وسیله اوبه زندگی ببخشد.

انسان.شاهدی بیش نیست

اما این انسان باید بصیرتی کسب کند

تا شایسته نام انسان باشد.

هنوز نمی توان انسان را انسان نامید.

این تناقضی ست که باید روبه روایم .

انسان چیزی ست که باید متولدشود.

وشما کسانی که پذیرای بخشش اید!

همه ما پذیرای بخشش ایم

مبادا منت بپذیرید.



وبدین سان یوغی برگردن خود بگذارید

ویاری بردوش جان بخشنده!

ماهمه اززندگی جیزی دریافت کرده ایم.

زندگی ست که دم به دم هوا رابه ما می رساند.

زندگی ست که

میوه های رنگارنگ رادرسفره ما می چیند.

زندگی ست که آب رابه خون تبدیل می کند.

ودررگ های ما جاری می سازد.

این ماییم که همواره اززندگی می ستانیم .

دستان ماهمواره خالی

ودستان زندگی همهواره پراست.

اگر گمان کنی که دستانت پراست

آنگاه

برگیرنده بخشش خود منت خواهی گذاشت.

اوراتخقیر خواهی کرد.



واوهمواره زیریوغ منت تو خواهد ماند.

کسی که می بخشد

وکسی که بخشش رامی پذیرد

هردو

باید بربال های گسترده بخشش بنشینند

وسبکبال پرواز کنند.

زیرا دل مشغولی واحساس دین کسی که بخشش را

می ستاند

چیزی نیست

مگرتردید درگشاده دستی کریمی که

زمین دریا دل مادراوست

وخدای مهربان.پدراو

کسی که می بخشد

نباید خود رابخشنده بپندارد



اوباید همواره خود را واسطه بخشش ببیند

کسی که بخشش را می پذیرد.

نباید خود رامدیون این واسطه ها بداند.

این زندگی ست که می بخشد

این زندگی ست که می گیرد.

بخشنده وگیرنده

دو بال یک پرنده اند.

هردو بال رابگشایید

وبخشنده گیرنده را از هم جدا نکنید

همه چیز رابا هم قسمت کنید

وسپس فراموش کنید.



بخشنده باید فراموش کند که بخشنده است.

گیرنده باید فراوش کند که گرفته است.

هردو باید خود راوامدارزندگی بدانند.

زیرا این زندگی ست که می دهد

واین زندگی ست که می گیرد.



بخشده وگیرنده .شاهدی بیش نیستند.

این فقط بخشنده نیست که شاهداست.

گیرنده نیز شاهد این بخشش است.

آنها هردو شاهدان نمایش پرشکوه

زندگی اند.

اگربخشنده خود رادراقیانوس هستی محوکند

اگر گیرنده خودرادراقیانوس محو کند.

آنگاه فقط هستی می ماند وبس.

آن دومحو می شوند دریا می شوند.

قطره دریاست اگر با دریاست.

ورنه اوقطره ودریا.دریا ست.

هرچه عشق خود رامحدودتر کنی

زندان خود راتنگ یر کرده ای

دیوار کشیدن به دورعشق

یعنی چیدن بال های عشق.

عشقی که بال هایش چیده شده است.

نمی تواند تن به آبی آسمان بساید

ودربرابر دیدگان روشن خور شید

به پرواز درآید

قفس زیباست

اما درون این قفس زیبا

پرنده

همانی نیست که بال های خود رادر سپهرنیلگون گسترده

بود.

عشق نباید خود راجمع کند.

عشق باید خودرابگستراند.

عشق باید خاصیت تو باشد.

عشق باید شخصیت توباشد.

عشق باید وجود تو باشد.

عشق باید رایحه تو باشد.

خورشید

گرم روشن می کند.

بی آن که دلیلی برای این کار داشته باشد.

گرمی وروشنی

خاصیت خورشید است.

عشق. ابتدا درتو می جوشد

وخود تو سیراب می کند.

آنگاه

لبریزمی شود.

وبه همه چیزوهمه کس می رسد.

زندگی

موهبتی ست بی بدیل.

موهبت زندگی را

عاشقانه در آغوش بگیر

وبا تمام وجود

درضیافت پرشکوه آن شرکت کنی.

طبیعی باش.

آرام باش.

به دون خویش سفر کن.

زمانی راهم به خود اختصاص بده.

تنها ساکت

وتماشاگرعرصه روح



درهمین تنهایی وسکوت وتماشاگری ست که

زندگی

ابعاد گوناگون خودرا

به تو نشان می دهد.

درهمین تنهایی وسکوت وتماشاگری ست که

شکوفا می شوی

درهمین شکوفایی ست که شکوفایی ست که

عشق جوانه می زند

ورایحه آن

چنان مستت می کند

که بربام می شوی

وعشق راجارمی زنی.

آی مردم!

شما گدا نیستید!

عشق باشماست!

شما سلطان عالمید!

روضه رضوان دردل شماست!

آری عشق می آید.

وچنان لبریزت می کند که

نمی توان آن را درخود نگه داری.

زندگی.

آوازاست

آن رابه آواز بخوان.

زندگی

ترانه است.

ترانه ای شاد

آن رابه مترنم باش.

زندگی

ضیافتی ست که مدام برپاست.

درآن شرکت کن.

دنیا خانه قشنگ ماست.

زمین

مادرماست

وآسمان پدرمان.

کاینات برای ماست ومابرای کایناتم.

هیچ چیز مارااز کل جدانمی کند.

همه پدیده ها

عضوی ازیک ارکستربزرگ اند.

به موسیقی آفرینش گوش بسپار.

خداوندرا

درهمه چیز ببین.

او

درهمه چیز هست

سعید پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:39 ق.ظ

دل سپردن،آری!

حکایتی است دلپذیر،

لیکن دل را نشاید به اسارت دادن،

که تنها دست های خدا خانه ی دل است وبس
...
هر چه را دوست بداری همان خواهی شد چرا که دوست داشتن سازنده است.
پس هرگز دوستدار بدی ها نباش چون تو را به سوی بدی هدایت می کند.
پس چیزی فراتر از خود را دوست بدار زیرا توان آن را دارد که تو را بالا ببرد و به اوج برساند
...
امروز روز آن است...
که فراموش کنی آن چه که بودی.
استواری گام هایت
صلابت عقاب ها را حقیر جلوه خواهد داد.
برخیز...
دوباره بیاآغاز!!!
برای این فیلم نامه عشقت
به این و آن قول نقش اول را می دادی
اما اکنون...
بدون قهرمان مانده ای
با عده ای سیاه لشکر و بدل کار!!!
همیشه به خودت,
تنها به خودت اطمینان داشته باش
و در هنگام مشکلات به آسمان نگاه کن.
چرا که معمولا"...
اطرافت خالی از دوستانی می شو د
که تا دیروز پای رفاقت جان می دادند !
و تو می توانی,
آن باشی که یک عمر آرزو داشتی.
کمی تلاش,کمی ایمان!
دیگر وقت آن رسیده است
که به وجودت افتخار کنی

اهل همین حوالی سعید جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:15 ب.ظ

دوست داشتن را از کسی درخواست نکن تا فاتح تنفرهای عظیم نباشی . عشقت را به کسی هدیه نده تا فاتح لحظه های رفتن خویش نباشی
دیگر تنها به فتح خود بیاندیش و این تنها نبردیست که در آن برگ
برنده همواره نزد خودت است
برای آنان که تو را از خودت می رانند اکنون نیشتری داری به تیزی اراده
اراده ای که رقصیدن بلد است و خواستن می داند
تو می توانی,
آن باشی که یک عمر آرزو داشتی.
کمی تلاش,کمی ایمان!
دیگر وقت آن رسیده است
که به وجودت افتخار کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد