هر موقع میام اینجا یه چیزی بنویسم هیچی نمیاد تو ذهنم همش درس و مسیره رفت
و برگشت به دانشگاه تو ذهنم میچرخه و ترانه های جدید که توی مسیره برگشت
گوش میدم حوصلم سر نره...
بعضی وقتا یه ترانه هایی هست خیلی فازش بالاست آدم دوست داره چند بار گوش
بده
بوی عطرت دیوونم کردچشمات ویرونم کرد دیگه دارم میمیرم من توروبغل بگیرم
با تو من رو ابرام منو ببوس از لبهام دیگه هیچی نمیخوام تویی تمام دنیام
خب
پس خیلی چیزا تو مسیر برگشت هست که بخوای ازشون بنویسی
اونم چه ترانه هاییییییییییییی...
سلام،
دو ماهی هست بی ترانه موندم! ذهنم حسابی خالی شده!!
من همیشه بر این عقیده هستم که وقتی باید بیای سراغ بلاگ که چیزی برای نوشتن باشه، نه اینکه بیای تا چیزی برای نوشتن به ذهنت بیاد!
سلام، کلی شرمنده، خیلی سرم شلوغه. کمتر می تونم بیام. آره، خودمم نمی دونم چی نوشتم تو پست آخرم، اونم مال اینه که خیلی ذهنم درگیره این مدت. راستش، در مورد ارشد، من که احساس پشیمونی می کنم. ولی تو سفت بگیر و برو جلو، موفق می شی ایشاللا. موفق باشی.
ای بابا
زود زود آپ کن ببینیم خانوم مهندس
خسته شدیم از بس این ایه های یاس تو روشنیدیم
بجنب بابا
نه دیگه، بازی پرسپولیس به همه چیز ارجحیت داره، هاهاها
salam sheret ghashng bod